گسست‏ها و پيوست‏هاى ترجمه و تفسير قرآن

پدیدآورسیدحسین هاشمی

نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیعوامل حق گریزی

share 1854 بازدید
گسست‏ها و پيوست‏هاى ترجمه و تفسير قرآن

سید حسین هاشمی

چکیده: این مقاله در پی شناسایی و یافتن مشترکات و تفاوت های دو فرآیند ترجمه و تفسیر قرآن است. نگارنده در راستای بیان پیوستگی های ترجمه و تفسیر در زمینه هایی چون: روند رو به رشد و تکاملی ترجمه و تفسیر قرآن در گذر زمان، تأثیر پیش باورهای کلامی، فقهی، ادبی و ... نیازهای مشترک چون پرهیز از دخالت دادن تئوریهای علمی و گرایشهای شخصی، تأویل متشابهات در ترجمه و تفسیر و نیز مبادی همسان چون لایه های معنای سخن خداوند، تعدد و وحدت مراد در کلام الهی، فهم سخن خداوند، اختلاف، تواتر و تعارض قراءت های قرآن، مبادی استدلالی کشف مراد خداوند به عنوان حلقه پیوست ترجمه و تفسیر نام می برد. در زمینه ناهمسانی های ترجمه و تفسیر از عرصه ساختار و آمایش، گوناگونی شیوه بیان، اسلوب بلاغی و سایر آرایه های کلامی سخن به میان آورده است و در پایان نتیجه می گیرد که نقاط اشتراک ترجمه و تفسیر و نیازهای مشترک آن دو بیشتر از نقاط آنهاست.

كليد واژه‏ها: ترجمه، تفسیر، تاریخ ترجمه، تاریخ تفسیر، انواع ترجمه، مشترکات ترجمه و تفسیر، تفاوت های ترجمه و تفسیر.

1 - ضرورت‏هاى همسان ترجمه و تفسير

قرآن، كتاب وحيانى اسلام، افزون بر اينكه فراسوى عالم مادى و محسوس و آينده حركت انسان و جوامع بشرى را مى‏نماياند، چگونه بودن و شيوه زيست انسان‏ها در حيات فردى، اجتماعى و زندگى اين جهانى را نيز (به گونه‏اى كه سعادت تمام جانبه بشر را در پى داشته و از شقاوت و سقوط در ورطه بدبختى و گمراهى رهايى بخشد) مى‏آموزد.
از آن روى كه سعادت و شقاوت بر پايه دريافت‏ها و معرفت شخصى هر كسى استوار است و انسان نمى‏تواند و نبايد بر پاى بست معرفت و چگونگى شناخت ديگرى، رفتارها، كنش‏ها و در نتيجه سعادت و شقاوت خود را بنا نهد. رهيافت به آموزه‏ها و راهبردهاى سعادت آور قرآن، بايد از رهگذر تفكر و انديشيدن بى‏واسطه و مستقيم يكايك افراد به معارف قرآن و بار انداختن تدبرگرانه بر ساحل اين كتاب آسمانى صورت پذيرد. نزول قرآن به زبان و گويش بشرى و عرضه حقايق والا و دور از دسترس حواس بشرى، در سطح انديشه همگانى و مردمى نيز از همين منظر قابل فهم است، تا هر يك از انسان‏ها كه دغدغه سعادت واقعى خويش را در سر بپروراند و در هر برهه‏اى از تاريخ و در هر نقطه‏اى از زمين و زيستگاه‏هاى آدميان كه قرار داشته باشد، امكان بهره‏ورى مستقيم از قرآن، براى او، مسير باشد.(1) گو اينكه در اين ميان، صاحبان دانش افزون‏تر و تعقل نيرومندتر به ژرفناهاى عميق‏ترى از كلام الهى، دست مى‏يازند، امّا اين هرگز به معناى در دسترس نبودن جنبه‏هاى هدايت‏گرانه قرآن، براى عموم انسان‏ها نيست. چنان كه وارد شوندگان بر كناره اقيانوس - هر چند با تفاوت بسيار - هر كدام به فراخور ظرفيت و فسحت پيمانه خويش، سهمى و بهرى بر مى‏گيرند، و هيچ كسى بدون نصيب باز نمى‏گردد، مگر اينكه خود نخواهد و اعراض كند و يا پيمانه او لبريز و مالامال مظروف ديگرى باشد.
«افلا يتدبرون القرآن أم على قلوب أقفالها» (محمد /24)
آيا آنها در قرآن تدبر نمى‏كنند يا بر دلهاشان قفل نهاده شده است.
با اين همه و بدان سبب كه معارف بلند وحيانى و قرآنى در سطوح و لايه‏هاى مختلف و تو در توى معناى گنجانده شده زبان نزول قرآن آكنده از آرايه‏هاى بسيار ادبى، بلاغى و هنرى و به زبان عربى است، مردمان غير عرب از همان اوان نزول قرآن، با مشكل فهم زبان و تعاليم قرآن، رويارو بوده و هستند براى رفع اين مشكل، دو راهكار ممكن بوده و چه بسا در پيش گرفته شد، نخست اينكه جوامع مسلمان غير عرب، زبان عربى را در سطح فراگير بياموزند، هم از باب تيمّن و تقدس و هم از سر ضرورت و ناگزيرى. امّا اين راهبرد به دلايل بايسته و نبايسته چندى ره به جايى نبرد و معضل دست يابى به آموزه‏هاى قرآن به صورت عمومى و مستقيم پا برجا ماند. دلايلى مانند قطع ارتباط ملّت‏ها با پيشينه و ميراث تمدنى و فرهنگى ايشان، ملى گرايى عربى و غير عربى، تجزيه قلمرو حاكميت اسلامى، استبداد و استعمار كه هر دو، با انگيزه‏هاى متفاوت، وحدت زبان امت اسلامى را مايه يگانگى و نزديكى بيشتر آنان و مانع ادامه گسترش سلطه خويش مى‏انگاشتند.
راهكار دوم، تفسير، ترجمه و برگردان متن قرآن به زبان‏هاى غير عربى بود كه آن نيز به نوبه خويش با موانع بسيارى مواجه بود، از جمله اينكه از منظر تاريخى، «قول به منع ترجمه قرآن همزمان با فتواى مسيحيان عرب و استعمار در بلاد اسلامى است... آنان سعى كردند كه به هر وسيله‏اى مسلمانان را مسيحى كنند؛ از اين رو به فرستادن مبلّغ در لباس‏هاى گوناگون اكتفا نكردند، بلكه حتى تدريس زبان عربى را در مستعمره‏هاى عربى مانند شمال آفريقا ممنوع كردند، و ظاهر امر اين است كه خواستند با جلوگيرى از ترجمه قرآن به زبان‏هاى ديگر، اسلام را در محاصره قرار دهند؛ زيرا مسلمانان غير عرب، با زبان عربى آشنايى نداشتند و ترجمه قرآن را به زبان‏هايى كه مى‏دانستند، نمى‏يافتند و ميدان براى اديان ديگر خالى بود(2)...«
امّا از آنجا كه راهكار ترجمه و تفسير قرآن، هم مى‏توانست راه ورود مسلمانان غير عرب زبان به قلمرو فهم قرآن را بگشايد و هم بين ميراث فرهنگى و تمدن‏هاى پيش از اسلام ملت‏هاى غير عرب با نسل‏هاى بعدى آنان جدايى نيفكند. - و احياناً عوامل ديگر - مقبوليت عام و ماندگار پيدا كرد و هم اكنون ترجمه و تفسير قرآن را مى‏شود به تمام زبان‏هاى زنده دنيا سراغ گرفت.

2 - پيوست تاريخى ترجمه و تفسير

درباره نخستين برگردان عربى به فارسى، گفته شده است:
«تاريخ ترجمه از عربى به فارسى را بى گمان بايد از ترجمه‏هاى قرآن، آغاز كرد، سبب آن است كه اولاً هيچ ترجمه‏اى را در زبان فارسى درى، نمى‏توان قاطعانه كهن‏تر از ترجمه قرآن كريم دانست»(3)
اما در اينكه اول بار، ترجمه قرآن به فارسى انجام يافته است يا تفسير قرآن، دو ديدگاه قابل ياد است، ديدگاه نخست كه پاره‏اى از گزارش‏ها از آن حكايت مى‏كنند، بر آن است كه؛ ايرانيان به سلمان فارسى، نامه نوشتند كه سورة حمد را براى ايشان ترجمه كند، چون آن ترجمه به دست ايشان رسيد، همان را در نماز خواندند(4)، در روايت ديگر آمده است كه سلمان، ترجمه خويش را بر رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله عرضه كرد و آن حضرت، عيبى در كار او نديد.(5)
شاهد بر درستى اين روايات دو مطلب مى‏تواند باشد:
يك. در تاريخ بخارا آمده است: «مردمان بخارا در اول اسلام در نماز، قرآن به پارسى خواندندى».(6)
دو. با تأمل در ترجمه تفسير طبرى به فارسى كه در قرن چهارم هجرى، صورت پذيرفته است، اين نكته به دست مى‏آيد كه فارسى زبانان آن روز، طى سه قرن گذشته با ترجمه‏هاى پراكنده قرآن به فارسى، دست‏كم به صورت شفاهى، انس و آشنايى داشته‏اند، چه در اين ترجمه، كمتر واژه قرآنى مى‏توان يافت كه معادل استوار فارسى برايش نيافته باشند، چنين فرايندى بى گمان، زمانى طولانى و پيشينه دراز كار برابر سازى در درون عرف و جامعه زبان مقصد را لازم داشت.
در ديدگاه دوم، برگردان قرآن به فارسى به نيمه اوّل قرن چهارم هجرى برمى‏گردد كه از سوى گروهى از عالمان دينى و ماوراءالنهر انجام پذيرفت، اين گروه با پيشنهاد امير خراسان منصوربن نوح سامانى (366 - 350 ق( تفسير «جامع‏البيان فى تفسير القرآن» نگاشته محمد بن جرير طبرى (310 - 224 ق( را به زبان فارسى برگرداندند و هم از اين پس بود كه حركت ترجمه و تفسير قرآن به فارسى، فزونى گرفت؛ زيرا كه مانع شرع و عرفى برگردان قرآن از زبان اصلى عربى - به ديگر زبان‏ها، برداشته شده بود. گواه درستى اين ديدگاه مى‏تواند اين باشد كه اگر پيش از ترجمه تفسير طبرى، كاربرگردان قرآن به فارسى، هر چند در حد اندك و محدود به ترجمه تفسير سوره حمد به وسيله صحابى بزرگ پيامبرصلى الله عليه وآله سلمان فارسى (كه بى‏ترديد بدون صواب ديد رسول خدا به چنين اقدامى دست نمى‏زد) آغاز يافته بود، نيازى بدين نمى‏افتاد كه امير خراسان براى ترجمه تفسير طبرى، علماى دينى ماوراء النهر را گرد آورد و از ايشان بپرسد كه: «روا باشد كه ما اين كتاب را به زبان پارسى گردانيم؟»(7)
گذشته از درستى و نادرستى هر يك از دو ديدگاه پيش گفته، اگر ديدگاه نخست را بپذيريم، نتايج و آثار زير، بر آن مترتب مى‏شود:
يك. قرآن و كلام وحيانى الهى براى نخستين بار از زبان اصلى خويش (عربى) به فارسى برگردانده شده است.
دو. قرآن، نخستين متن عربى است كه به فارسى ترجمه شده است.
سه. تاريخ ترجمه قرآن به فارسى، بر تاريخ برگردان تفسير قرآن به فارسى و يا تفسير متن قرآن، به فارسى قرن‏ها (- حدود سه قرن -) پيشى مى‏گيرد. زيرا به اتفاق همگان، اولين تفسير قرآن به پارسى ترجمه تفسير طبرى به فارسى است.
ولى بر پايه ديدگاه دوم، تاريخ ترجمه قرآن به فارسى و تاريخ تفسير قرآن به فارسى همزمان خواهد بود؛ چه اينكه تفسير طبرى برگردان شده به فارسى، مشتمل بر ترجمه آيات قرآن بوده است.

3 - روند رو به رشد ترجمه و تفسير

مسير تاريخى ترجمه و تفسير قرآن، پژوهنده را به اين فرآيند رهنمودن مى‏گردد كه اين هر دو از حالت انقباض و بستگى رو به انبساط و گستردگى نهاده بوده است، نخستين ترجمه‏هاى قرآن را ترجمه‏هاى تحت اللفظى و واژگانى تشكيل مى‏دهند، برگردانندگان ترجمه و تفسير طبرى با اينكه مترجمان چيره دست و آشنا به زبان مبدأ و مقصد و برابرهاى هر دو زبان بوده‏اند، با اين حال در ترجمه خويش، صلاح كار، در آن ديدند كه از رساندن پيام زبان مبدأ به زبان مقصد تا حد زيادى، چشم بپوشند و تنها به يافتن معادل و برابرهاى فارسى بسنده كنند از اين رو «بسيارى از ترجمه‏هاى كهن، بلكه شايد بتوان گفت تمامى آنها، به شكل تحت اللفظى انجام مى‏گرفته است»(8)
و اين روند تا قرون معاصر ادامه يافت - گو اينكه ترجمه قرآن به ساير زبان‏ها نيز سير مشابه داشته است -
چند دهه اخير شاهد نوع تحول به سمت ترجمه معنايى و احياناً ترجمه آزاد و تفسيرى بوده است، چندان كه اينك شمار كمترى از مترجمان را مى‏شود سراغ گرفت كه به شيوه ترجمه بسته و حرفى اقدام كنند، و اين، گويا از جمله بدين سبب بوده است كه از يك سو بر اثر تكرار ترجمه قرآن به زبان‏هاى ديگر از احساس گناه انگارى ترجمه قرآن، كاسته شده و از سوى ديگر، جابه‏جايى و دگرشدن مصاديق و مفاهيم قرآنى، ضرورت رويكرد به ترجمه معناى و محتوايى واژگان را بر تابيده است؛ بدان سان كه در ترجمه ساير متون مقدس نيز همين عامل، تأثيرگذار بوده است. برتراند راسل (1970-1872 م) درباره ترجمه سخنى از عيسى مسيح‏عليه السلام مى‏گويد:
«مسيح مى‏گفت، شما مى‏بايست همسايگان تان را نيز به اندازه خود دوست بداريد و هنگامى كه از او پرسيدند، همسايگان، چه كسانى هستند، او در جواب‏شان گفت: هر سامرى خوب همسايه شما است. اما امروزه اگر بخواهيد همين سخن مسيح را به صورتى كه منظور گوينده بوده درك كنيد بايد الفاظ «آلمانى» و يا «ژاپنى» را به جاى سامرى بگذاريد.»(9)
گويى از همين سبب، در آغاز، تفسير را به عنوان بخشى از حديث تدوين مى‏كردند و در حدود نيمه دومّ قرن سوم بود كه تفسير قرآن به صورت جداگانه و كتاب‏هاى مستقل درآمد و از اواخر دوره امويان و روزگار حكومت عباسيان، شيوه و اسلوب تفسير قرآن رو به تحول و گستردگى افزون‏تر گذاشت و اين روند رو به رشد با پديدآيى تفسيرهاى عقلى، اجتماعى سياسى، فلسفى و علمى در قرن چهارده كه پاره‏اى از مصلحان و بيدادگران دينى و اجتماعى به كار تفسير قرآن روى آوردند، بازترين و گسترده‏ترين شكل تفسير قرآن را به تجربه نشست.(10)

4 - گسست و پيوست مفهومى و كاركردى ترجمه و تفسير

ترجمه و تفسير هر دو در مفهوم كشف، آشكار ساختن، باز كردن و پرده برداشتن، اشتراك و همنشينى دارند، ولى براى پرده‏بردارى و كشف معناى يك متن، دست‏كم دو مرحله مى‏توان تصور كرد؛ يك مرحله پرده برداشتن از معناى لغوى لفظ است، معناى لغوى متن براى كسى كه آشنا به زبان باشد - جز در مواردى اندك - پوشيده نيست، اما براى غير اهل زبان در حجاب و پوشش قرار دارد، از اين‏رو نيازمند كشف و آشكار ساختن معنى است، اين فرآيند، پايين‏ترين سطح ترجمه را كه به آن ترجمه لفظ به لفظ يا ترجمه لغوى نيز گفته مى‏شود، تشكيل مى‏دهد و تنها براى غير آشنايان به يك زبان، به چنين ترجمه‏اى نياز مى‏افتد. از مهم‏ترين شاخصه‏هاى اين گونه ترجمه يكى آن است كه لفظ زبان مبدأ اساس و محور برگردان است و ديگر اينكه هدف و غايت مترجم، انتقال معانى الفاظ است تا انتقال پيام و معارف نهفته در وراى الفاظ و مجموعه واژگان و كلمات، متن بر گردان شده.
مرحله ديگر كشف و آشكار سازى، فهم و فهماندن يك متن است، زيرا چنان كه گفته شده است: «فهميدن يك متن، غير از درك معناى لغوى آن است و ممكن است شخصى سخنى را بشنود يا متنى را بخواند، ولى آن را نفهمد»(11) فهم متن، بردانستن معناى لغوى الفاظ و واژگان تكيه دارد، امّا دانستن مدلول‏هاى لغوى لزوماً به فهم و آگاهى از متن، نمى‏انجامد، از اين رو «فهميدن هر متنى موقوف به تفسير آن است».(12)
بر پايه آنچه آمد، رابطه كاركردى ترجمه و تفسير بسيار اندك و محدود به سطح است به اين معنى كه مترجم در سطح رويين و كشف معناى لغوى بار مى‏اندازد، حال آنكه مفسّر، به لايه‏هاى ژرف‏تر و اندرونى‏تر ره مى‏سپارد و دست يازيدن به پيام و معارف نهفته در وراى الفاظ و مفاهيم لغوى را مقصد و غايت خويش مى‏شناسد، ولى در گونه ديگر از ترجمه كه از آن به ترجمه محتوايى و معنايى ياد مى‏شود از آن‏رو كه هدف مهم و بنيادين آن كشف و ارائه محتواى متن است، رابط ترجمه و تفسير كاملاً عكس صورت پيش گفته را به خود مى‏گيرد، چه هر گاه مترجم، در صدد القاى پيام و معناى زبان مبدأ براى مخاطب باشد پيشاپيش بايد خود، مفهوم متن را دريافته و فهم كرده باشد تا بتواند آن را براى ديگران تفهيم كند و اين بدان معنى است كه تفسير متن، پيش درآمد و مقدمه ترجمه معنايى و محتوايى است.
و مترجم از معبر تفسير به ترجمه مى‏رسد، و ترجمه متن در اين حالت، همان چكيده و عصاره تفسير است؛ با پيچيدگى‏ها و دشوارى‏هاى افزون‏تر؛ از جمله اينكه:
1 - دريا را بايد در سبو جاى داد و آنچه را كه با بسط و تفصيل بسيار در قالب تفسير مى‏شود بيان كرد، بايد در چارچوب چند واژه و جمله انسجام بخشيد و جانشين آن همه قرار داد.
2 - در تفسير متن، گاه يك واژه را با چند واژه و يا جمله تفسيرى و توضيحى مى‏توان تعبير كرد و كسى هم بر مفسر خرده نمى‏گيرد، حال آنكه در ترجمه - هر چند معناى - فراخناى مجال بدين پيمانه نيست، مترجم بايد فربه‏ترين و نزديك‏ترين معادل معنايى را كه هم گوياترين و هم گزيده‏ترين باشد برگزيند و اين، امكان افتادن در خطا و لغزش را صد چندان مى‏كند.
3 - در چنين ترجمه‏اى، مترجم، به همه دانش‏ها، ابزارها و پيش نيازهاى علمى و ذهنى مفسر بايد آراسته باشد، افزون بر چيزهاى ديگرى چون آگاهى كامل به زبان مقصد.
گو اينكه ميان اين نوع از ترجمه و تفسير متن، فرآيندهاى مشترك نيز سراغ مى‏رود، مانند اينكه در صورت لغزش و خطا در فهم، اولاً: نسبت دروغ و غيرواقعى به خداوند داده شده و مصداق افترا بستن به خداوند كه بدترين و بزرگ‏ترين گناه و ظلم به خداوند به شمار مى‏رود، خواهد بود.
دوم اينكه: خود به بيراهه رفته و دچار ضلالت و گمراهى شده است.
سوم اينكه: سبب گمراهى و انحراف شمارى از دينداران و متدينان شده است.

5 - نقش همسان پيش باورها در فرآيند ترجمه و تفسير

هر مفسر و مترجمى به تناسب نوع نگاه خويش به متن مورد ترجمه و تفسير و تحت تأثير دانسته‏ها و دريافت‏هاى پيشين كلامى، فقهى، ادبى و... كه ارتباط هر چند پنهان از نظر با متن مورد تفسير و ترجمه دارد، ترجمه و تفسير روشمند خلق مى‏كند، زيرا تفاوت معلومات و نوع گرايش مترجمان و مفسران، سبب تفاوت فهم آنان از نص - به گونه ناخواسته - مى‏شود و بر اثر آن، ترجمه‏ها و تفسيرهاى گوناگون پديد مى‏آيد و البته رهيافت‏ها و نگرشهاى مشترك - كه بسيارند - سبب تشابه و همسانى ترجمه‏ها و تفسيرها مى‏گردد. تأثير نوع نگاه مترجم و مفسر به متن مورد ترجمه و تفسير را كارل پوپر (K.R.POPPER)(متولد 1902) به هنگام بررسى شرح‏ها و ترجمه‏هاى كه از آثار افلاطون (427.ق.م.) صورت پذيرفته است، چنين بيان مى‏كند:
«عشق به ساختن يك چهره خيالى و كمال مطلوب از اين فيلسوف آرمان گرا، نه تنها در تفسيرات مفسران آثار افلاطون اثر مى‏گذارد، بلكه به ترجمه آثار او نيز سرايت مى‏كند. مثلاً برخى از گفته‏هاى تند افلاطون با وجهه نظر فلان مترجم درباره اينكه يك فيلسوف انسان دوست، چگونه بايد حرف بزند، جور در نمى‏آيد و لذا آن مترجم اين گفته‏هاى افلاطون را يا نمى‏فهمد يا اگر بفهمد لحن ملايم به آنها مى‏دهد.»(13)
اين تأثير در متون چند ضلعى (داراى آرايه‏هاى بلاغى، ادبى، هنرى و...) و چند پهلو و چند وجهى از منظر معنايى، و فرا تاريخى (زمان و مكان) به سان قرآن، بسيار گسترده‏تر و آشكار، بستر پيدايى و امكان بروز و ظهور دارد، دقيقاً از همين رهگذر است كه آورنده وحى قرآن (پيامبرصلى الله عليه وآله) امامان معصوم‏عليه السلام و پس از آن اصحاب تابعان و قرآن پژوهان بعدى، تفسير قرآن را بر دو گونه‏ى تفسير بايسته و روا و تفسير نبايسته و ناروا تقسيم كرده و شرايط و پيش داشته‏هاى علمى، اخلاقى و اعتقادى را براى فهم درست متن قرآن ضرورى انگاشته‏اند. چنان كه در ترجمه قرآن نيز بايدها و چارچوب‏هايى را در نظر گرفته‏اند.
نمونه‏هاى تأثير گذارى پيش فرض‏ها و گرايش‏هاى مفسر بر تفسير قرآن، چندان فراوان است كه نياز به ذكر شاهد ندارد. پى كاوى آيات مربوط به هستى شناختى و وظيفه شناختى در تفاسير موجود بى هيچ تأملى گوياى اين حقيقت است. اما در ترجمه قرآن با اينكه حوزه مانور آراء و اعمال نظرها بسى محدودتر است و مترجمان در پاسداشت مدلول مطابقى آيات و برابر سازى زبان مبدأ و مقصد كوشش بسيار دارند، باز هم ساحت ترجمه از آسيب تأثير پذيرى و تأثيرگذارى رهيافت‏ها و تمايلات پيشا ترجمه مترجمان به دور و مصون نمانده است، نمونه‏هاى زير بخشى اندك از اين واقعيت را مى‏نماياند.
1 - «وشددنا ملكه و آتيناه الحكمة و فصل الخطاب» (ص /20)
و محكم كرديم پادشاهى او را و داديمش حكمت و سخن واضح.(14)
شاه ولى الله دهلوى (1176 - 1114 ق) پس از آنكه آيه مباركه را به صورت پيش گفته ترجمه مى‏كند در حاشيه مى‏آورد:
مترجم گويد: كه داودعليه السلام 99 زن داشت، مع هذا زن ديگر كه در خطبه شخصى يا در نكاح او بود درخواست كرد، خداى تعالى فرشتگان را به جهت تنبيه داود به شكل خصوم مشتمل ساخت اشارت به اين قصه است در اين آيات. و الله اعلم)(15)
گذشته از اينكه ترجمه «فصل الخطاب» به «سخن واضح» به قرينه آيات بعدى، چندان درست نمى‏نمايد بلكه همان‏گونه كه بسيار ديگر از مترجمان گفته‏اند، ترجمه درست آن، شيوه‏اى از داورى است ياد كرد. حاشيه از سوى مترجم به اين منظور انجام پذيرفته است كه پيام اصلى آيه مباركه را ترجمه حرفى نتوانسته است منتقل كند. از اين رو به حاشيه و تعليق نياز افتاده تا مفهوم و پيام اصلى را به مخاطب برساند.
حال آنكه نه در خود آيه مباركه و نه در آيات پس از آن، دلالت و رد پاى روشن و پيدا به اين قصه ديده نمى‏شود، فهم دلالت آيه بر اين داستان، افزون بر الهام‏گيرى از روايات اسرائيلى بر آيند پيش فرض و تفكر كلامى و نگاه ويژه‏اى است كه برخى از فرقه‏ها اسلامى در باره عصمت پيامبران الهى دارند.
نمونه ديگر است، از همين رويكرد، سخن دهلوى است در آيه زير:
2 - «ولقد فتناّ سليمان و ألقينا على كرسيّه جسداً ثم أناب» (ص /34)
كه پس از ترجمه آن مى‏نويسد:
«مترجم گويد: سليمان از امراى خود منغّص شد و به خاطر آورد كه امشب با صد زن صحبت دارم و هر زنى پسرى زايد و هر يكى از شهسوارى باشد و جهاد كننده مرا احتياج متعلق امرا نيفتد. فرشته گفت: إن‏شاءالله بگو. سليمان سهو كرد، پس هيچ زن حامله نشد إلاّ يك زن، طفل ناقص‏الخلقت نهاد و آن طفل را بر تخت سليمان انداختند، سليمان‏عليه السلام متنبه شد و رجوع به رب العزت كرد. و اللَّه اعلم».(16)
3 - «و إذ قال ربك للملائكة إنّى جاعل فى الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبّح بحمدك و نقدّس لك قال إنّى أعلم مالا تعلمون (بقره /30)
«به مردم خاطر نشان ساز كه پروردگارت به فرشته‏هاى سنا گفت: مى‏خواهم در روى زمين نسلى ديگر جايگزين سازم، آماده فرمان باشيد. فرشته‏ها گفتند: آيا باز هم نسل ديگر در كره زمين جايگزين خواهى ساخت كه چون پيشينيان در عوض تسبيح و تقديست تباهى بينگزيند و خون بريزند، با آنكه ما در پهنه زمين از دشت و دريا و كوهستان و صحرا تو را ستايش و تسبيح مى‏كنيم و به تقديست زبان گشاده‏ايم؟ پروردگارت گفت: من چيزها مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد.(17)
چنان كه ديده مى‏شود آقاى بهبودى آيه مباركه را بر خلاف استنباط و برداشت بيشتر يا همه تفسيرگران و مترجمان قرآن ترجمه و معنى كرده و اين، مبتنى بر پيش باورهايى است كه ايشان درباره چگونگى آفرينش انسان و ادوار حيات بشرى دارند مبنى بر اينكه؛ پيش از نسل كنونى بشر - فرزندان آدم و حوا، نسل ديگرى از انسان در اين عالم مى‏زيسته‏اند و مقصود از خلافت انسان كنونى، جانشينى آن از نسل پيشين است. اعتراض و يا پرسش فرشتگان نيز از اين حقيقت ريشه مى‏گرفت كه آنان خون‏ريزى و فساد پيشگى انسانها را در گذشته ديده و آشنا بودند، هر چند كه از تفاوت دو نسل اطلاع و آگاهى كامل نداشتند، آقاى بهبودى خود، از دلايل، باورها و پيش فرض‏هاى خويش چنين سخن مى‏گويد:
«با توجه به مفهوم خلافت، بايد معناى «إنى جاعل فى الأرض خليفة» چنين باشد: نسل كنونى بشر، موقعى بر روى زمين مستقر نشد كه نسل پيشين منقرض گشته بود و چون فرشتگان الهى از نسل قبلى، جز فساد و خون‏ريزى و تبهكارى و سيه كارى چيز ديگرى مشهودشان نشده بود از اين رو تجديد نسل بشر امرى شگفت و بى دليل در نظر آنان بود و گفتند: اى پروردگار عزيز! مى‏خواهى دوباره نسل بشر را بر روى اين كره خاكى مستقر سازى تا باز هم به فساد و تبهكارى بپردازند، اگر به انتظار اطاعت و تقديس آنان هستى، ما خود از تقديس و سپاس تو، دم فرو نمى‏بنديم...
نكته‏اى كه از حيطه دانش و تجربيات فرشتگان خارج بود، اين است كه نسل جديد با نسل منقرض شده قبلى تفاوت كلى داشت، زيرا خداوند در نسل جديد، مكاتب تربيتى منظور كرده بود و كسانى در نسل بشر پا به عرصه وجود مى‏نهادند كه تاريكى‏هاى جهالت و ضلالت را مى‏زدودند و با جديت و اخلاص و فداكارى به تربيت و ارشاد بشر همت مى‏گماشتند...؟!
جدا از سست بنيادى هر يك از مدعيات مترجم، نمود پيش يافته‏هاى مترجمان را - اعم از پيش يافته‏هاى صحيح و سست - در كار ترجمه در اين نمونه به خوبى مى‏شود ديد.
4 - «وامسحوا برءُسكم و أرجلكم الى الكعبين» (مائده /6)
اين آيه مباركه را دهلوى و ساير مترجمان سنّى مذهب به شستن پاها ترجمه كرده‏اند، ولى مترجمان شيعى، آن را به مسح پا، برگردانده‏اند. اين خود نشانگر نفوذ پيش باورهاى مذهبى در فهم معانى و مراد الفاظ و كلمات قرآن است و بيانگر اين واقعيت كه امكان دورى جستن از گرايش‏هاى مذهبى در ترجمه‏اى پاره‏اى از آيات نه تنها ميسّر كه از منظر فهم مذهبى روا و بايسته نيست. برخى از قرآن‏پژوهان بر اين باورند كه نقش و تأثير پيش فرض‏ها در فرآيند تفسير و ترجمه بس اندك و يا ناپيداست چه اينكه مترجم و مفسر در پى دلالت الفاظ و واژگان و پيام زبان متن است براى رهيافت به معانى الفاظ هر چند كه نياز است تا شان نزول، مقتضيات گفتارى، ادبى و ساير شرايط فهم زبان در نظر گرفته شود، امّا پس از اين همه، آنچه فرا روى تفسيرگر و مترجم قرار دارد دلالت متن است كه مى‏بايد به جامه ديگر آراسته شود، عبور از جاده صواب آن‏گاه رخ مى‏نمايد كه مترجم - و نيز مفسر - از دلالت منطوق متن، پا فراتر نهد و به حوزه تأويل و تطبيق در آيد، شمايى از تفاوت اين هر دو را در جمله زير مى‏توان به مشاهده نشست.
«ألا له الحق و الأمر» (اعراف /54) در فهم مقصود اين فراز از آيه مباركه لازم است كه معنى و مفهوم «امر» و «خلق» در لغت كاربرد زبان عربى و خود قرآن دانسته شود، مترجم و مفسر پس از مراجعه به منابع زبان شناختى و لغوى عربى، در خواهد يافت كه «خلق» به معناى ايجاد و آفرينش و «امر» به معناى فرمان، فرمان روايى، تدبير و حاكميت است. برپايه اين دريافت، بايد جمله را چنين ترجمه كند:
«آگاه باشيد كه آفرينش و فرمان و حاكميت از آن او است».
با اين حال، شمارى از فيلسوفان و عارفان مسلمان، پس از آنكه جهان را بر دو گونه مجرد و مادى، تقسيم كرده‏اند از جمله در ترجمه اين فراز قرآنى گفته‏اند، «خلق» يعنى جهان مجرد و «امر» يعنى جهان مادى و اين هر دو نيز به خداوند تعلق دارد. واضح و پيداست كه «متن» با در نظر داشت منابع لغوى و زبانى، چنين معنايى را برنمى‏تابد، بلكه اين معنى تطبيقى است بر يافته‏هاى پيشينى عارفان و فيلسوفان. بدين ترتيب، اين دست از برداشت‏ها را نمى‏توان مفاهيم ثابت و برآمده از دل متن كه رابطه ضرورى با نصّ دارند، به شمار آورد، بلكه فهم‏هاى متّكى به شخص و گروه‏هاى فكرى و مذهبى است كه براى همگان حجيّت و الزام آورى ندارد و ترجمه نيز شمرده نمى‏شود، بر عكس فهم و دلالت نوع اولّ كه حجيّت و اعتبار دائمى و فراتر از سليقه و ذوق شخصى و صنفى دارد و در گذر زبان با متن، همراه است.
با اين همه مى‏شود گفت كه اين گفتار بيش از آنكه ناظر به تفسير و ترجمه متن هر دو باشد، واقعيت ترجمه را بيان مى‏كند زيرا همان سان كه در بحث ناهمسانى ترجمه و تفسير گفتيم، ترجمه ناظر به كشف معانى بيرونى، پيدا و لغوى است، حال آنكه مفسر در كار تفسيرگرى، فهم و تفهيم متن را جست‏وجو مى‏كند.

6 - مبادى و نيازهاى مشترك ترجمه و تفسير

برگردان و ترجمه اگر نتواند مقصود متن را به مخاطب منتقل كند از عهده ايفاى نقش ويژه خويش برنيامده است از همين رهگذر است كه ترجمه معنايى و محتوايى بر ترجمه تحت‏اللّفظى و حرفى مزيت و برترى مى‏يابد. با اين حال بر اين نكته تأكيد مى‏شود كه در ترجمه معناى قرآن بايد از افتادن در فرآيند تفسير بپرهيزيم و نبايد ترجمه قرآن را با انواع شرح‏ها و تفسيرها درآميزيم و يا سعى كنيم ظاهر آيات را به گونه‏اى برگردانيم كه هيچ اشكال كلامى، علمى، فلسفى و جز آن، متوجه آن نباشد. و همچنين بايد مترجم:
1 - از طرح نظريات و فرضيه‏هاى علمى مانند تكامل، تضاد هستى، حقيقت رعد، برق، آسمان‏ها... پرهيز كند.
2 - آراى كلامى، مذهبى، تاريخى و... خويش را در ترجمه وارد نكند.
3 - از دخالت دادن معنى و مفاد روايات تفسيرى (اسباب نزول و جز آن) اجتناب ورزد - مگر آنكه مفهوم آيه بدون توجه بدان روايت روشن و واضح نباشد و آن روايت نيز قطعى و صريح باشد.
4 - متشابهات قرآنى را تأويل نكند، هر چند كه برگردان بدون تأويل، پرسش و اما و اگرهايى را برتابد. با اين همه، دخالت ندادن عناصر تفسيرى در ترجمه، اين نتيجه را نمى‏دهد كه در بر گردان قرآن تنها آگاهى به زبان مبدأ كافى است و شخص مى‏تواند با آشنايى به زبان قرآن بى آنكه نياز به معلومات كلامى، فقهى، تاريخى، روايى و ساير دانش‏هاى پيش نياز براى فهم قرآن داشته باشد، به كار ترجمه قرآن اقدام كند، بلكه ترجمه و تفسير هر دو، نيازمند آگاهى كامل به تمامى دانشهاى پيش نياز تفسير، ابزارهاى فهم، گزينش سلسله‏اى از قواعد و اصول معيار و تأثير گذار در فهم قرآن هستند، چه از يك سو مفسر و مترجم هر دو، در پى فهم مقاصد و مدلول‏هاى آيات قرآنى‏اند و از سوى ديگر «براى فهم مدلول‏هاى كلامى و استخراج معانى از الفاظ، اسلوب و قواعدى وجود دارد كه مردم همواره در گفت و گوهاى خود از آنها پيروى مى‏كنند و هنگامى كه مفسر ]يا مترجم [همين اسلوب و قواعد را در فهم معانى و مقاصد قرآن به كار مى‏گيرد، خواه‏ناخواه از روش و اسلوب خاص قرآنى خارج مى‏گردد، زيرا قرآن در تفهيم مطالب اسلوب خاصى دارد كه لازم است مفسر ]و مترجم[ كاملاً آن را رعايت كرده از حدود آن تجاوز نكند». ناآگاهى و يا اختلاف در اين قواعد و اسلوب و روش فهم معانى قرآن، تنوع و گونه گونى تفسير و ترجمه را بر مى‏تابد، ترجمه و تفسير قرآن به ماثور، با قرآن، ميزان اعتبار اسباب نزول، تاريخ، قول اصحاب و تابعان، آراى لغويان، قراءت قاريان و... هر كدام مى‏تواند به عنوان پايه و اساس كار تفسير و ترجمه مفسران و مترجمان قرار گيرد و به آن سمت و سوى ويژه بخشد نمونه‏هايى كه در پى مى‏آيد، شمايل كلى و اجمالى از اين موضوع را به تصوير مى‏كشد.

6/1 - مبادى قرآن شناختى

6/1/1 - لايه‏هاى معنايى سخن خداوند

موضع‏گيرى و پاسخ به پرسشهايى چون؛ وجود، چيستى، امكان فهم و رهيافت به بطون قرآنى، رابطه ظاهر و باطن، ميزان اعتبار و حجيت لايه‏هاى درونى مفاهيم قرآن و عنوان‏هاى بسيارى از اين دست، هم بر تفسير و هم بر ترجمه تأثير گذار است.

6/1/1/2 - وحدت و تعدد مراد در سخن خداوند

از جمله پرسشهايى كه بر ساقه درخت باطن و ظاهر قرآن روييده اين است كه آيا كلام الهى مى‏تواند بيش از يك مراد داشته باشد يا خير؟ اگر تعدد مراد را نپذيريم، ناگزير بايد گفت كلام الهى تنها يك معنى دارد و آن هم معناى ظاهرى است، چه اينكه معناى باطن، فرع وجود معناى ظاهر است، اگر بيش از يك معنى براى كلام خداوند تصور نرود، آن معنى، همان ظاهر خواهد بود نه چيز ديگر.
ولى اگر تعدد مراد را باور داشته باشيم و معتقد باشيم كه گوينده مى‏تواند از يك لفظ چندين معنى اراده كند عرصه تعدد معانى فراهم مى‏آيد و در صورت پاسخ مثبت به حجيت و اعتبار معانى بطنى و نهفته در وراى معانى ظاهرى، راه بر تفسيرها و ترجمه‏هاى عرفانى، اشارى و... گشوده مى‏شود و فرآيندهاى چهارگانه، تفسير، ترجمه، تأويل و هرمنوتيك براساس برخى از تعريف‏ها فراهم مى‏آيد. پل ريكور، يكى از هرمنوتيست‏ها در تعريف تأويل مى‏گويد:
«تأويل، فعاليتى فكرى است كه مبتنى بر رمزگشايى معناى پنهان در معناى ظاهرى و آشكار ساختن سطوح دلالت ضمنى در دلالت‏هاى تحت اللفظى است.»(18)
و نيز در تعريف هرمنوتيك مى‏آورد:
«هرمنوتيك فعاليتى فكرى است مبتنى بر رمز گشايى در معناى ظاهرى و آشكار ساختن سطح دلالت ضمنى در دلالت‏هاى تحت اللفظى».(19)

6/1/2 - ابزارهاى فهم سخن خداوند

مبدأ ديگرى كه اسلوب و درون مايه هر دو كار ترجمه و تفسير را دگرگون مى‏سازد، به رسميت شناختن و گزينش ابزارهاى فهم قرآن از عقل، نقل - كتاب و سنت - لغت، شهود و دريافت وجدانى و... اولويت و اوليت قائل شدن در به كارگيرى هر يك است، چه همان سان كه روش‏هاى تفسير عقلى، روايى، قرآن به قرآن و شيوه‏هاى ديگر، از مبدأ پيش گفته، سرچشمه مى‏گيرند، ره آورد متفاوت ترجمى آن مشرب‏ها نيز نه تنها ممكن و پذيرفتنى كه در واقعيت ترجمه‏هاى موجود، قابل احساس و رديابى است. از باب مثال، تفاوت كيفى تفسير و نيز ترجمه‏هايى را كه بر بنياد دو نگرش مختلف زير، درباره ابزارهاى فهم قرآن، شكل مى‏گيرد، نمى‏توان از نظر دور داشت:
اوزاعى در تعيين نحوه تعامل كتاب و سنت در تبيين يكديگر مى‏نويسد:
«كتاب نيازمند است به سنّت تا سنّت به كتاب»(20)
و علامه سيد محمد حسين طباطبايى در همين زمينه مى‏نويسد:
«قرآن كه از سنخ كلام است، مانند ساير كلام‏هاى معمولى از معنى مراد خود كشف مى‏كند و هرگز در دلالت خود گنگ نيست و از خارج نيز دليلى وجود ندارد كه مراد تحت‏اللفظى قرآن، جز آن است كه از لفظ عربى‏اش فهميده مى‏شود...
جز اينكه برخى گفته‏اند در فهم مرادات قرآن، تنها به بيان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله يا به بيان آن حضرت و بيان اهل بيت‏عليه السلام بايد رجوع كرد، ولى اين سخن پذيرفتنى نيست، زيرا حجيت بيان پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و امامان اهل بيت‏عليه السلام را نيز بايد از قرآن، جست و جو كرد، بنابراين چگونه متصور است كه حجيت دلالت قرآن به بيان ايشان متوقف باشد...»(21)

6/1/3 - اختلاف، تواتر و تعارض قراءت‏ها

چگونگى نطق كلمات و واژگان و آداى صوتى بر مفهوم و مدلول آنها تأثيرگذار است، اين در حالى است كه در پاره‏اى از كلمات، قراءت‏هاى متعدد و در نتيجه معانى و فهم‏هاى متفاوت را مى‏شود سراغ گرفت در چنين مواردى، مفسر و يا مترجم، دستكم با دو پرسش اساسى رويارو است:
يك: كدام يك از قراءت‏ها مراد و مقصود خداوند است؟
و مراد و مقصود را با چه مكانيسمى مى‏توان مشخص كرد؟ تواتر قراءت‏ها مى‏تواند تكيه گاه مفسر و يا مترجم باشد؟
دو: در صورت برآمدن تعارض مفهومى از دل قراءت‏هاى مختلف، آيا مى‏شود از قواعد تعادل و تراجيح در باب روايات بهره جست و قراءت بهتر را برگزيد و تفسير و ترجمه را بر پايه آن انجام داد؟ اهميت اين آن گاه بيشتر رخ مى‏نمايد كه به اظهارنظر يكى از برجسته‏ترين نظريه پردازان علم اصول، ملاّ محمدكاظم خراسانى، در اين باره تأمل كنيم كه مى‏گويد:
«تحقيق آن است كه اختلاف در قراءت قرآن در صورت منجر شدن به اختلاف در مراد و معنى، تمسك به آن را مختل مى‏كند، چرا كه در اين صورت آنچه واقعاً قرآن است بر ما پوشيده است. تواتر قراءت‏ها و يا امكان استدلال به آنها نيز درست نيست، هر چند تواتر آنها را به مشهور، نسبت داده‏اند؛ زيرا كه اين تواتر، پايه و اساس درستى ندارد. آن چه درست است، جواز قراءت قرآن به اين قراءت‏ها است، روشن است كه تلازمى بين جواز قراءت و صحت استدلال بر آنها وجود ندارد.
و امّا در صورتى كه استدلال به قراءت‏هاى مزبور، درست باشد در صورت تعارض آنها در معنى، نيازى به در نظر گرفتن ترجيح بين آنها نيست، چرا كه دليلى بر مراجعه به مرجحات مقرر در باب تعادل و تراجيح در غير باب روايات وجود ندارد، بنابراين در صورت تعارض، بايد به قاعده اوليه در تعارض دو دليل مراجعه كرد كه بنابر اعتبار امارات از باب طريقيت، حجيت هر دو دليل از بين مى‏رود و بنا بر سببيّت، مقتضاى قاعده، تخيير بين دو قراءت است.(22)

6/1/4 - مبادى استدلالى كشف مراد سخن الهى

كشف مراد و مقصود گوينده كلام، بر پايه شيوه‏هاى استدلال در كشف معنى استوار است كه بخشى از دانش اصول، عهده دار آن است، از سوى ديگر، شما بسيارى از قواعد لفظى استنباط معنى، مورد اختلاف است و فهم‏ها و استنباطهاى گوناگون را بر مى‏تابد، از باب نمونه به شيوه استنباط معناى دو آيه زير بر اساس دو شيوه استدلال در كشف معناى آن دو آيه اشاره مى‏كنيم.
«كل شيئى هالك إلا وجهه» (قصص /88)
«كل من عليها فان» (رحمن /26)
استاد جوادى آملى در تفسير و توضيح دو آيه مباركه مى‏نويسد:
«شايان ذكر است كه «هالك» و «فانى» مشتق است و كاربرد مشتق گرچه نسبت به گذشته مورد اختلاف است ولى براى آينده به يقين مجاز، و هر مجازى نيازمند قرينه است، بنابراين، هالك و فانى را به «سيهلك» و «سيفنى» معنى كردن از آن رو كه مجاز است، قرينه مى‏خواهد و قرينه‏اى همراه اين تعبيرها نيست. مستفاد از ظاهر اين دو آيه شريفه آن است كه همه چيز، هم اكنون، هالك، فانى و مرده است نه اينكه در آينده مى‏ميرد، پس اكنون همه چيز هالك است و تنها يك چيز زنده، و آن وجه اللَّه است، بر همين اساس، مناجات امير مؤمنان‏عليه السلام با خداى سبحان: «يا مولاى أنت الحى و أنا الميت و هل يرحم الميتّ إلا الحى» مجاز نيست».(23)
بر پايه اين كشف و استدلال بايد هر دو آيه را به ترتيب چنين ترجمه كرد:
همه چيز، جز ذات (پاك) او، هم اكنون مرده است.
همه كسانى كه روى زمين هستند، هم اكنون فانى و مرده‏اند.
در حالى كه بر اساس نظر ديگر قرآن پژوهان - مفسران و مترجمان - دو آيه شريفه از آينده جهان خبر مى‏دهند و در مقايسه بين پديد آورنده و پديدارها، صفت ازليت و ابديت و پاينده بودن را براى آفريدگار، و صفت فانى شدن و از ميان رفتن را براى پديدارها بيان مى‏كند و ترجمه هر دو آيه چنين خواهد بود:
همه چيز جز ذات (پاك) او فانى مى‏شود.
همه كسانى كه روى آن ]= زمين[ هستند، فانى مى‏شوند.(24)
و يا: هر چيزى نابودن شدنى است مگر ذات او.
هر چه بر روى زمين است، دستخوش فناست.(25)

7 - ناهمسانى‏هاى ساختارى ترجمه و تفسير

7/1 - همراهى متن و برگردان در متون مقدس

روش معمول در ترجمه و برگردان متون آن است كه ترجمه بدون متن آورده مى‏شود و مخاطبان تنها با برگردان سروكار دارند، اما در برگردان پاره‏ى متون مهم از جمله متون مقدس و قرآن، برگردان همراه با اصل متن آورده مى‏شود، حال آنكه در تفسير و شرح متون، تنها روش آن است كه نصّ با شرح و تفسير آن يكجا آورده مى‏شود و مخاطبان همچون شارحان و مفسران، متن محورند و با شرح و تفسير ارائه شده به ديده آلى و ابزارى براى رهيافت به پيام و مضمون متن مى‏نگرند.
ضرورت همراه آوردن نص با برگردان در متون مقدس بدان سبب است كه همه يا بيشتر آثار و احكام كلامى، فقهى و... همچون ثواب تلاوت، نگاه كردن به الفاظ و كلمات، قراءت در نماز و... جملگى بر متن اصلى قرآن مترتب است و برگردان، در اين عرصه‏ها نمى‏تواند جانشين متن اصلى قرار بگيرد.
دكتر وهبة زحيلى در تفسير المنير در اين باره مى‏نويسد:
«ترجمه قرآن، به هر پيمانه كه دقيق باشد، قرآن شمرده نمى‏شود و در استنباط احكام شرعى معتمد و منبع نمى‏تواند قرار بگيرد، زيرا در فهم مراد و مقصود از خود آيات قرآن احتمال خطا وجود دارد، اين احتمال در برگردان قرآن دو چندان مى‏شود، پس با وجود احتمال خطاى مضاعف، اعتماد بر ترجمه روا نيست.»(26)
افزون بر اين «ويژگى‏هاى زبان قرآن در اصطلاحات، فنون ادبى و سياق‏هاى محاوره‏اى قرآن خلاصه نمى‏شود، بلكه به لحاظ زبان دينى كه در حوزه فلسفه دين، همواره مورد توجه پژوهش گران بوده، شناخت زبان قرآن از اهميت فوق العاده‏اى برخوردار مى‏شود، بى گمان هر كدام از حوزه‏هاى هنر، علم، ادبيات، عرفان و دين، ويژگى خاص خود را دارد كه مفاهمه و گفتمان به رغم بعد زمانى براساس آن زبان انجام مى‏گيرد «نقل اين زبان به زبان غير قرآن به هنگام انتقال معانى از دست مى‏رود.» پس بايد كه در كنار ترجمه و برگردان متن اصلى همراه آن آورده شود.(27)

7/2 - ناهمسانى شكلى و آمايشى

ترجمه قرآن، به سان برگردان هر متن ديگر، از آغاز تاكنون، بدين صورت بوده است كه پابه پاى متن، واژگان و جمله‏ها و سرانجام تمام آيه را به زبان مقصد بر مى‏گردانند و در نتيجه تمامى ترجمه‏هاى قرآن، ساختار آيه به آيه دارد و حتى شمارگان آيات در آن لحاظ مى‏گردد و مرز ميان برگردان آيات را مشخص مى‏كند، هر چند كه در اين جهت با هم اين اختلاف و تفاوت را دارند كه در برخى از ترجمه‏ها متن اصلى در بالا و برگردان، در ذيل همان سطر آورده مى‏شود و در پاره‏اى ديگر از ترجمه‏ها، متن اصلى در يك صفحه و برگردان در صفحه مقابل قرار مى‏گيرد.
روش نخست، در روزگاران آغاز ترجمه قرآن بيشتر رايج بوده است، امّا در گذر زمان، اندك اندك، اسلوب دوّم، مقبوليت بيشتر يافته است. ولى در تفسير قرآن، مى‏توان از سه روش ياد كرد:
1 - تفسير پيوسته 2 - تفسير گسسته 3 - تفسير آيه به آيه. در تفسير پيوسته كه مى‏شود نام تفسير جمله وار نيز بر آن نهاد، مفسر، قرآن را به صورت ترتيبى و آيه به آيه تفسير مى‏كند، ولى حتى تمام يك آيه را يك جا مورد شرح و تفسير قرار نمى‏دهد، بلكه از توضيح كلمات و واژگان يك جمله آغاز مى‏كند و هر فراز و جمله آيات را جداگانه شرح و بسط مى‏دهد، اگر آيه‏اى مركب از ده جمله باشد مفسر ده بار و به صورت ده بخش جداگانه به تفسيرگرى مى‏پردازد. نمونه‏هاى اين روش را در تفسيرهاى طبرى، جلالين، بيضاوى، روح المعانى و... مى‏توان ديد.
هرگاه مفسر براى گروهى از آيات، شأن نزول و يا ارتباط ارگانيكى در ارائه پيام و محتواى شخص و بريده از آيات پيشين و پسين، سراغ بگيرد و چنان احساس كند كه اگر پيوند و صورت مجموعى آيات از هم بگسلد، رهيافت بدان پيام و درون مايه، ميسّر نمى‏گردد، آن مجموعه را بر روى هم، به تفسير مى‏نشيند، مانند آنچه را كه نگارندگان تفسير الميزان، فى ظلال القرآن، المنار و... در پيش گرفته‏اند.

8 - تنگناهاى مشترك ترجمه و تفسير

راز و حكمت پديد آيى زبان و گفتار و نيز نوشتار و كتابت آن است كه تفهيم و تفاهم و تبادل معنويات و دل داشته‏هاى انسان‏ها در تعامل و روابط اجتماعى با يكديگر فراهم آيد، بى آنكه در اين ميان به واسطه‏اى از جمله به شرح، تفسير و يا ترجمه آن نياز افتد، ولى به دلايل پيش گفته و نيز به دليل تعدد زبان‏ها و گويش‏ها، والايى سطح معانى برخى از گفتارها و نوشتارها، غفلت گوينده و نويسنده از برخى زوايا، و جزئيات مراد خويش و يا بر اثر وجود ويژگيهاى لفظى و بيانى مانند اشتراك، استعاره، مجاز، چند پهلو بودن معانى واژگان، دلالت‏هاى پوشيده اشارى، فحوايى و...كلمات، متن نوشتارى و يا گفتارى، نيازمند ترجمه و تفسير مى‏گردد.
فرآيند ترجمه و تفسير به مقتضاى تفاوت سطح و ژرفاى معانى، گوناگونى شيوه بيان، ناهمسانى در اسلوب بلاغى و ساير آرايه‏هاى كلامى، نابرابر و ناهمسانند. متون وحيانى به ويژه قرآن كريم از آن رو كه سخن مستقيم الهى است دشوارترين متون براى ترجمه و تفسير است، رهيافت به وجود چنين دشوارى‏ها و تنگناها است كه برخى از انديشه ورزان را بر آن داشته است تا ترجمه قرآن را آرزوى دست نايافتنى و پرداختن به چنان كارى را ناروا اعلام كرده، بگويند:
«ترجمه «نظم» قرآن كريم از منظر شريعت حرام و نارواست، زيرا به دليل اختلاف طبيعت زبان عربى - كه زبان نزول قرآن است - با ساير زبان‏ها و آراسته بودن زبان عربى با آرايه‏هايى چونان ، مجاز استعاره، كنايه، تشبيه و ديگر فنون بيانى كه نمى‏توان اين همه را در قالب زبان‏هاى ديگر جاى داد، كار ترجمه نظم قرآن، غير ممكن و ناشدنى است و اگر چنين كوششى صورت پذيرد، فساد معنايى، اختلال در تركيب و شگفتى‏هايى در فهم معانى و احكام قرآن پديد مى‏آيد، قدسيت قرآن از بين مى‏رود و عظمت و ابهت آن زايل مى‏گردد و فصاحت و بلاغت كه مايه اعجاز قرآن مى‏باشد، ويران مى‏گردد.»(28)
و آنانى هم كه ترجمه قرآن را ممكن و روا شناخته‏اند، بر اين باورند كه ترجمه و تفسير قرآن، گروهى از مشكلات و دشوارى‏هاى مشترك را فراروى خويش دارند، «خُوَىّ» بخشى از تنگناهاى تفسير را چنين بر مى‏شمارد:
آشكارترين مشكل تفسير قرآن اين است كه قرآن سخن گويى است كه نه امكان دست يابى به مراد گوينده آن از راه شنيدن از خود وى ميسر است و نه دسترسى به گوينده كلام مقدور است، حال آنكه در فهم مراد و مقصود گفتار انسان‏ها مى‏شود از خودشان شنيد و يا پرسيد. آگاهى قطعى به تفسير قرآن جز از راه شنيدن از رسول صلى الله عليه وآله حاصل نمى‏شود؛ آن هم جز در آيات اندك در اختيار ما قرار ندارد، بدين ترتيب آگاهى به مراد خداوند و تفسير قرآن بايد به وسيله قرائن و شواهد استنباط گردد.»(29)
ناگفته پيداست كه اين دشوارى‏ها، اختصاص به تفسير قرآن ندارد، زيرا همان سان كه در كار تفسير قرآن رهيافت به مراد الهى مقصود است در ترجمه نيز برگرداننده سخن (دست‏كم در ترجمه معنايى و يا آزاد) در پى آن است كه مقصود و پيام كلام را به مخاطبان انتقال دهد، شايد بتوان گفت اين دشوارى‏ها در كار ترجمه افزون‏تر است چه اينكه اوّلاً: مترجم در كار ترجمه با دو زبان سر و كار دارد كه هر يك، قواعد، اسلوب، ريزه كارى‏ها و ويژگى‏هاى خاص خويش را دارد و بسيار دشوار است كه فردى، همزمان به دو زبان در تمام مزاياى كلامى - چه از لحاظ لفظى و چه از لحاظ معنوى - احاطه داشته باشد و بر استعاره‏ها و كنايه‏هاى معمول در دو زبان آگاه باشد و بتواند تمام ريزه كارى‏هاى كلام را از قالبى به قالب ديگرى بريزد كه از هر جهت شبيه آن و نماينده آن باشد. گذشته از اين بايد سطح علمى و ادبى مترجم در سطح متن ترجمه شده و يا نزديك به آن باشد، و اين سخت‏ترين و مهم‏ترين شرايط است كه جايگاه لغزش قدم‏ها و قلم‏ها است.
ثانياً: از آن رو كه ترجمه نوعى تفسير و توضيح به زبان ديگر است، ولى در اين تفسير و توضيح ميدان باز و فراخ براى مانور دادن ندارد تا بتواند با تبيين گسترده، مبسوط، عبارات و بيان‏هاى گوناگون و به هر طريق ممكن - آن گونه كه مفسران انجام مى‏دهند - مقصود و مراد نويسنده و متن را بازگو كند، ناگزير بايد كه در عين حفظ وفادارى تمام به معناى زبان مبدأ، كوتاه‏ترين و گوياترين برابر زبانى مقصد را برگزيند، در اين گزينش، اسلوب، نظم و آرايه‏هاى ساختارى زبان مبدأ از نظر دور نماند، بلكه تا اندازه ممكن در ترجمه منعكس شود. اين در حالى است كه در ترجمه قرآن متن مورد ترجمه داراى شاخصه‏هاى زير است:
1 - ايجاز و گزيده گويى در عين پر بارى و فربهى معنايى.
2 - زيباى، دل پذيرى و شيوايى لفظى؛ آن هم در راستا و تعقيب هدف‏هاى معين معناى و معرفتى.
3 - عرضه اصول و كليات و گريز زدن‏هاى اشارى در جهت القاى نگرش‏ها و ديدگاه‏هاى پيچيده علمى .
4 - كاربرد واژگان چند وجهى (= حمال ذو وجوه) كه خود بستر ساز ورود ديدگاه‏هاى مختلف كلامى، فقهى، ادبى و... و دشوار كننده انتخاب و گزينش يكى از ميان چندين است.
5 - ماندگارى مفاهيم مراد و جاودانگى و مانايى تعبيرها و واژگانى كه در خدمت معانى قرار گرفته‏اند.


پی نوشت‌ها:

1 - «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه ليبين لهم...» (ابراهيم /4) ما هيچ پيامبرى را، جز به زبان قومش، نفرستاديم تا (حقايق را) براى آنها آشكار سازد.
2 - شواخ اسحاق، على، معجم مصنفات القرآن الكريم، 13/2 - به نقل: محمد هادى، معرفت، بحثى درباره ترجمه و امكان آن، فصلنامه ترجمان وحى، سال اول، شماره دوّم، اسفند 1376، صفحه 15.
3 - آذرنوش، آذرتاش، تاريخ ترجمه از عربى به فارسى، ترجمان وحى، سازمان اوقاف و امور خيريه، قم، سال اوّل، شماره اوّل، شهريور 1376، صفحه 104
6 - 4- همان، صفحه 105
7 - ترجمه تفسير طبرى، به اهتمام و تصحيح، حبيب يغمايى، چاپ دوّم، تهران، انتشارات توس، 5/1 1356
8 - انصارى، محمدرضا، نگرشى بر سير ترجمه قرآن به زبان فارسى، ترجمان وحى، سال اوّل، شماره اوّل، صفحه 27
9 - جعفرى، محمدتقى، بررسى‏ونقد افكارراسل، تهران، انتشارات اميركبير، 1364، صفحه 217.
10 - مصرى، احمد امين، ضحى الاسلام، 367/1 به نقل: سيد على كمالى دزفولى، شناخت قرآن، صفحه 425.
11 - كمالى دزفولى، سيد على، شناخت قرآن، تهران، انتشارات فجر، 1364، صفحه 421
12 - و 13 - شبسترى، محمد، هرمنوتيك كتاب و سنتّ، صفحه 13 و 15 به نقل: فصلنامه كتاب نقد: سال دوم، شماره پنجم و ششم صفحه 164.
14 - پوپر، كارل، جامعه باز و دشمنانش، صفحه 97
17 - 15 - دهلوى، شاه ولى اللَّه، فتح الرحمن بترجمة القرآن، آيات ياد شده.
19 - 18 - بهبودى، محمد باقر، مقاله بازنگرى تاريخ انبياء در قرآن، فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، دفتر تبليغات اسلامى خراسان، شماره 11-12، پاييز و زمستان 1376، صفحه 287.
22 - 21 - نيچه، هايدگر و ديگران، هرمنوتيك مدرن، ترجمه: احمدى، مهاجر، نبوى، تهران، نشر مركز، صفحه 124.
23 - كمالى دزفولى، على، شناخت قرآن، صفحه 320.
24 - طباطبائى، سيد محمد حسين، قرآن در اسلام، تهران، دارالكتب الاسلامية، صفحه 20-18.
25 - خراسانى، ملا محمد كاظم، كفاية الاصول، 64/2.
26 - جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير تسنيم، قم، نشر اسراء، 273/6 1383.
27 - ترجمه قرآن، استاد ناصر مكارم شيرازى .
28 - ترجمه قرآن، عبدالمحمد آيتى.
29 - زحيلى وهبة، تفسر المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج، بيروت، دارالفكر، 1411 ه.ق، 37/1
30 - عميد زنجانى، عباس على، مبانى و روشهاى تفسير قرآن، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1379، مقدمه 11.
31 - زحيلى وهبة، تفسر المنير فى العقيدة و الشريعة و المنهج، بيروت، دارالفكر، 1411 ه.ق، 37/1
32 - سيوطى، عبدالرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، تحقيق: محمد ابوالفضل ابراهيم، قم، منشورات رضى، 197/4 1367
33 - معرفت، محمد هادى، بحثى درباره ترجمه قرآن مجيد و امكان آن، ترجمان وحى، سال اول، شماره دوّم، صفحه 1.

مقالات مشابه

فلسفه تفسیر قرآن کریم

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهمحمدعلی رضایی اصفهانی, محمد امینی تهرانی

چيستي تفسير از نگاه قرآن

نام نشریهقرآن شناخت

نام نویسندهمجید شمس کلاهی

پیش نیازهای علم تفسیر بر پایه مقدمه تفاسیر قرآن

نام نشریهپژوهش های قرآن و حدیث

نام نویسندهنهله غروی نائینی, حمید ایماندار

گفتگو: راه بی کناره

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهمحمدباقر تحریری

لمحات من علوم التفسیر

نام نشریهالمجمع الفقهی الاسلامی

نام نویسندهطلال عمر بافقیه